مرکّب از: بی + مغز، که مغز ندارد. پوک. پوچ. (آنندراج)، میان تهی. کاواک: نبود عجب که مازوی بی مغز و بی مزه یابد از آن نوا مزه و مغز همچو تین. سوزنی. سر میفراز تا کله داران سرت بی مغز چون کله نکنند. خاقانی. آدمی را زبان فضیحت کرد جوز بی مغز را سبکباری. سعدی. سراسیمه گوید سخن بر گزاف چو طنبور بی مغز و بسیارلاف. سعدی. کس از سربزرگی نباشدبچیز کدو سربزرگ است و بی مغز نیز. سعدی. - امثال: پستۀ بی مغز چون دهان بگشاید خود را رسوا کند. (یادداشت مؤلف)، رجوع به مغز شود.
مُرَکَّب اَز: بی + مغز، که مغز ندارد. پوک. پوچ. (آنندراج)، میان تهی. کاواک: نبود عجب که مازوی بی مغز و بی مزه یابد از آن نوا مزه و مغز همچو تین. سوزنی. سر میفراز تا کله داران سرت بی مغز چون کله نکنند. خاقانی. آدمی را زبان فضیحت کرد جوز بی مغز را سبکباری. سعدی. سراسیمه گوید سخن بر گزاف چو طنبور بی مغز و بسیارلاف. سعدی. کس از سربزرگی نباشدبچیز کدو سربزرگ است و بی مغز نیز. سعدی. - امثال: پستۀ بی مغز چون دهان بگشاید خود را رسوا کند. (یادداشت مؤلف)، رجوع به مغز شود.
ابوالخطاب مسلم. اصلاً ایرانی بود و در حجاز میزیست و سیاحت شام و ایران کرد. دراوائل اسلام او بخنیاگری مشهور گشت و اشعار عرب را با آهنگ های نواحی مختلفه تطبیق داد و خود نیز آهنگها اختراع کرد. او با سران و بزرگان رابطه نداشت، الحان او را کنیزکی از آن یکی از دوستان او اشاعت داد
ابوالخطاب مسلم. اصلاً ایرانی بود و در حجاز میزیست و سیاحت شام و ایران کرد. دراوائل اسلام او بخنیاگری مشهور گشت و اشعار عرب را با آهنگ های نواحی مختلفه تطبیق داد و خود نیز آهنگها اختراع کرد. او با سران و بزرگان رابطه نداشت، الحان او را کنیزکی از آن ِ یکی از دوستان او اشاعت داد
این صورت در بیت ذیل از دیوان ناصرخسرو (ص 142 س 25) آمده است، ولی مرحوم دهخدا در تصحیحات قیاسی آخر کتاب آن را ’بی عبر’ دانسته اند (ص 642 ستون 2 س 11) : بپذیر ز حجت سخن که شعرش بی فایده و بی عرز نباشد. ناصرخسرو
این صورت در بیت ذیل از دیوان ناصرخسرو (ص 142 س 25) آمده است، ولی مرحوم دهخدا در تصحیحات قیاسی آخر کتاب آن را ’بی عبر’ دانسته اند (ص 642 ستون 2 س 11) : بپذیر ز حجت سخن که شعرش بی فایده و بی عرز نباشد. ناصرخسرو